آرام تر تکانش دهید.......
مرگ مغزی شده......
باید زودتر دفن شود.....
چیزی برای اهدا هم ندارد......
احساسم است........
تا همین دیروز زنده بود.......
خودم دیدم...........
کسی لهش کرد و رفت....!!!
آرام تر تکانش دهید.......
مرگ مغزی شده......
باید زودتر دفن شود.....
چیزی برای اهدا هم ندارد......
احساسم است........
تا همین دیروز زنده بود.......
خودم دیدم...........
کسی لهش کرد و رفت....!!!
خداوندا دلی دارم اَتش سوز / که نه در شب بود تابش نه در روز
ز بعد مرگ من ای آتش عشق / کنار گور من شمعی بیافروز
میخوام به عشقت مبتلا شم،میخوام که باتو پابه پاشم،میخوام فقط باتو باشم،بیا ای عشق نذار ازهم بپاشم...
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
بارآخر..
من ورق را با دلم بر میزنم!!
بار دیگر حکم کن!
اما نه بی دل!
با دلت
دل حکم کن
حکم دل : هرکه دل دارد بیندازد وسط
تا که ما دلهایمان را رو کنیم!!
دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود،،پس به حکم عشق،،بازی میکنیم.. این دل من.!
رو بکن حالادلت را...! دل نداری؟
بر بزن اندیشه ات را...! حکم لازم: دل گرفتن!! دل سپردن... هر دو لازم! عشق لازم...
دیوانه نیستم !
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم ♥
چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری. . .
گر پرسی ز من،درس دوستی ز که اموختی؟خواهم گفت:تو حکیم مکتب غشقم بودی.
هر بار که تو میخندی تعادل این شهر به هم میخورد.زندگی را برای از نو ساختن باید
عـاشــق کـه شـاخ و دم نــدارد....
حــواست که نبــاشـد ؛
بی تــاب کـه بــاشـی ،
زُل بـزنی به یک نقطه !
دلتــنگ کــه بـــاشـی ....
همـه چـیــز تمــــام است !
محــکـوم میشـوی بـه عــــشــــــــــــق... !!!
پرسید چون دوستم داری بهم نیاز داری ؟
یا چون بهم نیاز داری دوستم داری ؟
بهش گفتم :
چون دوستت دارم بی نیاز ترینم
این اخرین عشقت بوی هوس میداد
برگرد به گذشته ات تا که ز نو خود سازی
شعری از علی رمضان پور
به عمل شکستی و به دل بستی کدامین عشق؟
نگو که ان کس خدا خدا میگفت کلاه بر سر میکرد
در دلم ارزوئ امدنت میمیرد
رفته ای اینک،اما آیا
باز بر می گردی؟
چه تمنای محال
خنده ام می گیرد!!!
برای من که کبوتری ام عاشق و سرگردان؛
بیا و بام شو
اصلا بیا و دام شو…