هیچ چیز جای ِ خودش نیست !یکی بی دل است .. دیگری دو دل !یکی هم اینجــا بی تــو ...... دل توی ِ دلش نیست ......!
هیچ چیز جای ِ خودش نیست !یکی بی دل است .. دیگری دو دل !یکی هم اینجــا بی تــو ...... دل توی ِ دلش نیست ......!
این چرندیات که مینویسم و کَسی نمیخواندشان .. همه شان برای روز مباداست .. وقتی بیایی این هارا پرت میکنم جلویت .. تا بدانی که چه میگذشت وقتی نبودی .......!"
همیشه شیرین نباش....! فرهاد،گاهی باید طعم دیگری را تجربه کند...!
دیدی رو پاکت سیگار مینویسن :
“دخانیات ، عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زیان اور است ؟”
کاش یکی هم روی کارت پستالهای عاشقونه ی ما مینوشت :
“عشق ، عامل اصلی تنهایی و برای قلب ضرر دارد !”
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺑﺮﻑ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻨﯽ ، ﮐﻼﻍ ﺭﺍ ﺳﻔﯿﺪ ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﯽ ، ﺩﺭ ﺁﺏ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﺑﮑﺸﯽ ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺍﺷﮏ ﺳﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯽ ، ﺷﺎﺩﯾﻪ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ، ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ .
بیراهه رفته بودم آن شب
دستم را گرفته بود و میکشید
زین بعد همه عمرم را بیراهه خواهم رفت
زیبای و برای همکلاسیهات...
دیوونه گی یه حس تکراری شده...
استادان و همکلاسیهات که هیچ...
باتو یه دانشگاه سیگاری شده...
صدایت میکنم هر شب ، تو هم امشب صدایم کن
تو مغروری ، غرورت را فقط یک شب فدایم کن . . .
روز ها, هفته ها ,ماه ها,سالها حقیرتر از آنند که بهانه ای برای از یاد بردنت باشند!!!!هرلحظه ب یادتم!!!!!!!!
وِقتی چشمام تو آسمونا دنبالت می گشت...
وقتی که نگاهت رو نمیشد حتی تو غروب خورشید پیدا کرد...
وقتی در به درت بودم تا یه روزی بهت برسم و بگم که چقدر دوستت دارم...
هیچوقت فکر نمیکردم که قراره اینقدر راحت از دست بدمت...
وقتی چشمانم را روی هم میگذارم ، خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ، از میان فرسنگها فاصله !
سهم "من" از "تو" عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست ، همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند .
توی زندون عشق تو اونقدر شلوغ میکنم و زندون رو به هم میزنم که مجبور بشی منو بذاری توی انفرادی قلبت
در دیاری که تو آنجا باشی ، بودنت آنجا کافیست / آرزوهای دیگر ، اوج بی انصافیست .
آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم
تــــــــــــــــــــــــــــــــــــو را هیچوقت آرزو نخواهم کـــــــــــــــــــــــــــــــــــرد، هیچوقت!
تـــــــــــــــــــــــــــــــــــو را لحظه های خواهم پـــــــــــــــــــــــــــــــــــذیرفت که خودت بیایی،
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــا دل خود،
نــــــــــــــــــــــــــــــــــه با آرزوی من.
عشق همیشه جوری می آید که تو نمی فهمی
و جوری می رودکه تمام دنیا می فهمند
بد دردی است
عاشقی …!
رسم عشاق جگر خسته نیاز است نیاز
خوی خوبان ستم پیشه عتاب است عتاب
خواستم تا بگشایم گرهی زین دل تنگ
هم مگر شانه شوم دست بسوی تو کشم
این سماور جوش است ، پس چرا می گفتی
دیگر آن خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را ، زودتر بند بزن
توی آن، مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد.
چه قهوه خانه گر می است
چشمان تو
وقتی که بخار نفسهایم
یخ می زند
از انتظار ...
خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم 7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن ...
اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه جونم ....
اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد .....
یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم ......
دوستاشو بپیچونه بخاطر من......
.
کیا دلشون تنگ شده؟؟
=((
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک دل” را با “خشت” برید، جریمه اش”یک عمر” “حســــرت” شد، باختِ زیبایی بود ……! یادش رفته بود که من یارش هستم نه حریفش !!!یاد گرفتم به “دل”، “دل” نبندم … یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم .. “دل” را باید “بُــر” زد جایش “سنگ” ریخت ..که با “خشت” “تک بــُری” نکنند . . .
اولـین ها و آخــرین ها هرگــز از یاد نمـــیروند
پس بیهـــوده تلاش نکـن به این سادگــی ها کسی را فرامــوش کنی که هــم اولــین بوده ، هـــم آخـرین !!!
چه دغدغه ای برایمان می ساختند!سرهم نوشتن یا ننوشتن "انها" . انها و یا شاید ان ها را بیخیال.مهم این است که "ما" را نمیتوان جدا نوشت...
تنهایی یعنی انقدر بهش نزدیک باشی که بوی ادکلنش تک تکه سلول هاتو پر کنه...دستاشو میگیری و با تمام وجودت فقط میخوای که اونو تو بغلت بگیری و ارامشو احساس کنی و وقتی دستاتو دراز میکنی که دور گردنش حلقه کنی مثل همیشه از خواب میپری و تنها چیزی که حس میکنی تپش تند قلبته!!!!!!!!
برای آن همه احساس عاشقانه ی من ،
سکـــــــــــــــوت .....
حرف قشنگی نبود
مثل آن است که شاهرگ بغضم را زده باشند بَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند نمی آید ؛"""اشکـــــهایم"""
به سلامتی پسری که میگه ما از اوناشیم که : فشن نیستیم ...بابامون ماشین شاسی بلند نداره بیایم دنبالت ...مارک کفشمون دیگه آخرش کفش ملیه ...زیر ابروهامون بدمون میاد نخ کنیم که دختر کش بشیم ... مارک تیشرتمونم هم دیگه آخرش یه هندونست یا تمساح ...نداریم هر شب ببریمش بیرون خرجش کنیم ...
ولی ی ی ی ...
وقتی میگیم دوستت داریم
یعنی دوستت داریم .
عاشق نشدى تا بدانى درد دل یک عاشق چگونه است.
پس بیا و عاشقى کن تا بدانى چه میکشم.
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره مبادا که تا بخورد حتی گوشه از احساسم زیر دست این همه تنهایی.
وقتی میگی:"ازت متنـــفرم"و اون در جواب لبخند میزنه و میگه" ولی من عـــاشقتم"
یعنی فهمیده داری عین سگ دروغ میگی...:)
سلامتی خودمون !
که همیشه اونی شدیم که بقیه می خوان ....
ولی هیشکی ؛
اونی نشد که ما می خواستیم ... !!!
همیشه رنگی از وابستگی را بر قلب خود خواهم زد تا
راهی باشد برای رسیدن تو که لایق وابسته بودنی دوستت دارم
از این به بعد مراقب بوسه هایت باش گلم،
مراقب نوازش هایی که میشوی باش گلم،
مراقب باش مراقب دلت که زود ترک بر میدارد،
من مردمان این شهر را میشناسم با دل نازک مدارا نمیکنند،
دل نداده ، تن میخواهند ازت!
گلم مبادا دل نداده تن بدهی!
گلم مراقب خودت باش،من مراقب خاطره هامان هستم...
به همین سادگی از چشم دلم افتادی
آخرین بار چنان برگ گلی در بادی
بیشمارند همه تیشه بدستان در صف
گرچه شیرین منی از دهنم افتادی
باز گویم که چه ساده در دلم جا کردی
نه به این سادگی اما تو ولی افتادی
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
چشم هایت وقتی دروغ می گویی زیبا تر می شوند…
اگر می خواهی زیبا ترین باشی
همیشه به من بگو دوستت دارم …!!
در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد
و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل
یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .
امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری ، که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچ کس دیگر ، فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود ، دلش آغوش گرم میخواهد .
بار دیگر بیا و این افتاده از پا را زخمی بزن...
.
.
من بدجور نمک گیرت شده ام.
هر بار کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم. . .!
ترس من از گم شدن نیست
ترس من از دستی است که بی بهانه رهایم می کند. . . . .
اگر بوی گلی رو دوست نداری شاخه هایش را نشکن. . . . . .
میدونی محبت یعنی چی ؟ م = من ح= حالا ب= به یاد ت = توام
معنی عشق واقعی رو تو وجود مــــــــــــادرم دیدم ..
وقتی لحظات آخرعمرش بهش گفتم برات آب بیارم ،چیزی نمیخوای ؟
با اون همه درد ورنج بهم نگاه کرد گفت نه خدا بهت روزی بده خوشبخت شی
نیم ساعت بعدش رفت پیش خالقش ...
ومن هنوز باور دارم که هر لقمه نانی که میخورم وخواهم خورد حاصل اجابت دعای مادرم است
خدا بیامرزدت مادرم ...
تو را احساس میکنم ...
وقتی مارا تقسیم کردند
او را به او دادند ومن را به خودم
وقتی شادی را از زندگیم منها کردندو باقی مانده را در ثانیه های عمرم ضرب
وقتی جهت بردار زندگی به سمت بی نهایت تنهائی تغییر کرد
وقتی معادله وجودم پر ازمجهول شدومن از همه مجهولتر...
تو را احساس کردم وتو را احساس میکنم ای مرگ
..اما تو چرا مرا احساس نمیکنی
آغوش گرم تو پایان غمهای من است ...
ای مرگ.
شعر از خودم
روزگـــــــــارم خنده را از لبــــــانم برده است
تیــــــر یأس وناامیدی به وجودم خورده است
دیـــــــــــــــگر از عشق نپرس در من نیست
قلب من قبل از خودم خیلی وقته مرده است
به چه میخندی تو...؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟؟
به چه چیز؟...
به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟؟...
به چه میخندی تو ...؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ؟
یا به افسون گری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟...
به چه میخندی تو ...؟
به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست
خنده دار است ...!!! بـــخـــنـــد
همیشه ازخدابخواه توروتمنای دلی کنه که مثل خودت پرازعشق باشه
تقسیم میکنم ، سهم روزهای آینده ام را …
یا در کنار تو یا در یاد تو …
" سهراب "...
قایقی را که گفتی ساختیم، اما هرچه رفتیم به پشت دریاها نرسیدیم! خاک ما همه اس غریب است، آشنا ندارد! " آدم اینجا تنهاست"
حماقت که شاخ و دم ندارد!
حماقت یعنی من
اینقدر میروم تا تو دلتنگ من شوی!
خبری از دلتنگی تو نمی شود!
برمیگردم چون
دلتنگت می شوم!!!
دلایل بودنم را مرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود...!!!
آنهم دیدن تو بود.
نشانی ام عوض نشده
هنوز در همین خانه ام…!
فقط دیگر…
زندگی نمی کنم !
فردا که دست در دست تو بگذارم خدا میداند که گرمای وجودم تا کجای دنیا را خواهد سوزاند شاید زمین و آسمان را حتی خورشید را اما میدانم که بعد از این با تو نخواهم سوخت با تو حتی در دوزخ ...
خودت را از کسی که دوستت دارد پس نگیر،
شاید این تنها چیزی باشد که او دارد.
نفرین به تو فاصله...
از اینجا تا ثریا هم باشی ،
من عاشق همانم که در ثریا معشوقش منم...
ای فاصله ...
مرگ بر تو !
حال و روزی دارم و دورانی از درد و نیاز
چون خماری که توانش در نیازش سر شده.
آخر کار من و افکار من معلوم نیست
آنچه معلوم است پایان همین امروز بود
مثل هر شب مست و بی خواب و خراب انتظار.
اگـــر می دانستی کــه چقدر دوستتـــ دارمـــ
نگاهتـــ را تــا ابد بر من می دوختیــ
تــا من بر سکوتـــ نگـــاه تـــو
رازهــای یکـــ عشـــق زمینی را بــا خــود بــه عرش خــداوند ببــرمـــ
زندگی ام را
تنهائی برداشته
و دستهایم
بی دستهایت
هر شب هدر می روند