تلخسیر مثل هر داستان مدرن دیگری می کوشد با نگاهی خصوصی به زمان و کنار گذاشتن روایت خطی از آن، معنایی نوپا برای مفاهیمی پیچیده، مثل زمان و مکان بنا کند، تا از این رو، راهی برای رسیدن به افق ذهن آدمی بیابد و بهانه ای برای تحریک دانستگی های او و باورهای او. با آگاهی از آن چه در یک چشمه از تلخسیر آغاز شده و به پایان رسیده است، در برخی چشمه های دیگرِ آن، حتی می توان نشانه هایی کم رنگ از رویدادهایی را به چشم دید که شاید هرگز رخ نداده باشند، نشانه هایی از یک مرارت گاه کامیاب و گاه کام نایافته، که صورت گرفته اند تا زمان را -که در این جا به گونه ای اجتناب ناپذیر، به زمان روان شناختی هانری برگسون پهلو می زند- به سانِ معیاری برای انکار واقعیت موجود، به کار بندند.