برای دیدن توچشم ها را باید بستبرای لمس تنتزیر باران باید رفتو برای تو در آغوشمایمان می آورمبه صدای کوچکیکه در خیال من می پیچد :چه می شد اگر ...و تو از آنِ من می شویبا لطافتدر طراوتِ بیداریِ یک رؤیا !