طلاق زوج 83 ساله به خاطر خیانت

طلاق زوج 83 ساله به خاطر خیانت

همشهری سرنخ: پیرمرد نمیتوانست حرف بزند. صدایش گرفته بود و سرفه می کرد. او به قاضی می گوید که همسرش که 58 سال پیش با او ازدواج کرده است چند ماه پیش به خاطر حرف های اقوام به او شک کرده و زندگی را به کامش تلخ کرده است.

پیرمرد وقتی مقابل قاضی قرار می گیرد در توضیح ماجرایی که اورا با این سن و سال به دادگاه خانواده کشانده می گوید: «سال ها پیش با دختر دایی ام ازدواج کردم. او خانواده مرا می شناخت و با خلقیات من آشنا بود. می دانست در خانواده ما خیانت جایی ندارد. ما سال ها زندگی خوبی داشتیم. من در طول این سال ها آنقدر به او اطمینان داشتم که خانه ام در محله شهرک قدس تهران و باغ دماوند و مغازه ام در بازار تهران را به نامش کردم. من در تمام طول زندگی مان سعی کردم به او احساس امنیت بدهم ولی همسرم بعد گذشت این همه سال فقط به خاطر حرف های خواهرش به من شک کرده و زندگی را به کامم تلخ کرده است. دست روی من بلند می کند وانواع و اقسام اجسام را به طرفم پرت می کند و می گوید که تو خائنی و به من خیانت کرده ای.

این در صورتی است که من از بیماری آسم رنج می برم و آنقدر جسمم مشکل دارد که فکر خیانت نیستم. آقای قاضی من با این سن و سالم چه خیانتی می توانم به او بکنم.»

قاضی پس از شنیدن حرف های او می پرسد که خواهرزنش چرا در زندگی شان دخالت می کند و مرد پاسخ می دهد: «چند روز به شمال رفتم تا از مهندسی که سر پروژه ساخت ویلایم بود بپرسم که چرا اینقدر ساخت ساختمان طول کشیده است، زمانی که کم کاری مهندس و کارگران را دیدم مجبور شدم در هفته یک بار به ساختمان و باغم سر بزنم که آنها درست کار کنند و این قضیه راه را برای خواهر زنم و دیگر اقوام که کارشان دخالت در زندگی دیگران است باز کرد و باعث شد که آنها با شایعه هایی که ساختند زندگی ام را سیاه کنند. آنها به همسرم گفتندکه حتما من در شمال ازدواج کرده ام اما همسرم قبول نکرد ولی زمانی که همین موضوع در کیش برایم پیش آمد دیگر همسرم شک کرد که چرا من هر دو هفته یک بار به کیش می روم و اصلا شاید من دروغ می گویم. هر چقدر به او گفتم که اشتباه می کند و من باید به مغازه ها سر بزنم تا کارگرها و فروشنده ها کار خودشان را درست انجام بدهند، او گفت که چرا در طول این مدت سر نمی زدی و یک سال است که به فکر سر زدن به مغازه و ویلا و باغ افتاده ای. آقای قاضی او مرا متهم به خیانت می کند. من هم دیگر توان زندگی با او را ندارم. بهتر است مهریه اش را حساب کنید تا من پس از پرداخت مهریه او طلاقش را بدهم و از دست غر زدن ها و تهمت های او راحت شوم.»

قاضی از مرد خواست تا هفته دیگر به همراه همسرش به دادگاه بیاید چرا که حکم پس از شنیدن حرف های همسرش صادر خواهد شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد