. هر دم به گوش میرسد آوای زنگ قافله.این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله...
پریشانم برای تو حسین جان
شود جانم فدای تو حسین جان
چرا آنقدر در صحرا غریبی؟
مگر قاسم نداری ای عمو جان
(آرش)
هر دم به گوش میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
(بابک)
قاسم که گل خوشبوی باغ حسن است
در صحن چمن، چشم و چراغ حسن است
در ماتم او به صحنه ی عاشورا
از بهر حسین، تازه داغ حسن است
(مرجان)
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است ؟
آهی کشید و گفت ماه محرم است...
(مریم)
فرشتهها از امشب صبوی غم مینوشن
دوباره اهل جنت پیرهن سیاه میپوشن
(محمد)